می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستنن
.
.
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
.
.
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید
بهر یک گل منت صد خار می باید کشید
من به مرگم راضیم، اما نمی آید اجل
بخت بد بین، از اجل هم ناز می باید کشید
روی هر سینه سری گریه کند وقت وداع
سرمن وقت وداع گوشه دیوار گریست
.
.
تقدیم به آنکه هیچوقت احساس مرا نفهمید...
حال میخواهم زندگیم را
با رنگ سیاه بنویسم
با خط دل بنگارم
و با کلام عشق آغاز کنم
که شاید این بار در این جاده ی تاریک سیاه
بتوانم تنها با نور عشق زندگی کنم....
.
.
میرسد روزی که بی من روزها رو سر کنی.
میرسد روزی که مرگ رو باور کنی.
میرسد که تنها در کنار قبر من
شعر های کهنه ام را مو به مو از بر کنی.
.
.
درست است که روزی فراموش می کنی
و روز دیگر فراموش می شوی
اما بدان که فراموش شدگان هرگز
فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند
.
یا حق...
نظرات شما عزیزان: